پریماه آرزومندیپریماه آرزومندی، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره

پریماه آرزومندی

نه ماهگی و کنار اومدن با گرمای خرداد!

سلام نازنینم پریماه جونم دیروز یه چند لحظه ای ازت غفلت کردم، صدای قلوپ قلوپ کردن آب شنیدم . دیدم رفتی کنار میز عسلی و استکان آب رو برداشتی و داری با چه سرعتی آب می خوری  چقدر تشنه بودی ها   آخرش هم ریختی روی روروئک و تو این دریاچه مصنوعی شروع کردی به شالاپ شلوپ کردن یه کمی دیر رسیدم برای گرفتن عکس! استکان رو با دو تا دستات گرفتی و از روی اون میز برداشتی و کشوندی روی روروئک و یه کمی کجش کردی تا راحت بتونی آب بخوری  این هم عکسهات در حال بازی با بخارهای دستگاه بخور سرد                پریماهم خیلی دختر خوبی هستی عزیزم. هر روز که می گذره بیشت...
22 خرداد 1392

بازی وبلاگی

سلام عزیزکم  دوست دارم تو وبلاگت همیشه از تو بنویسم اما امروز از طرف الهام جون مامان امیرحسین به این بازی دعوت شدم بدم نیومد هم یه تفریحی داشته باشم هم اینکه تو با جوابهایی که من به این سوالها می دم بعده ها با حال و هوای این روزهای من آشنا بشی  سوالها چون زیادن تو ادامه مطلب... همینطوری! محض زیبا کردن این پست یه عکس از تو خوشگلم   یعنی من عاشق این نگاه دقیق تو هستما 1_بزرگترین ترس تو زندگیت چیه؟ از دست دادن عزتم   2_اگه 24 ساعت نامریی بشی چی کار می کنی؟ می رم تمام سفته هایی که دست نزول خورها هست رو پاره می کنم    3_اگه غول چراغ جادو توانایی برآورده کردن 5 الی...
11 خرداد 1392

خلاصه هشت ماهگی

پریماه جونم. عاشق روروئکی عزیزم. وقتی سوارش می شی سریع به هر جایی که بخوای می رسی. ای شاپرک خانوم برای خونه مامان جون دیگه گلدونی باقی نذاشتی! با چه سرعتی خودتی می رسونی به گلدون و شروع می کنی به چیدن گلها  وقتی این عروسک روشن می شه و شروع می کنه به خوندن و تکون دادن سرش، تو هم با یه رقص ناز همراهیش می کنه . درجا می ایستی و تمام بدنت رو به چپ و راست تکون میدی  همینطوری که تو عکس معلومه با دستات روروئک رو نگه می داری و... قرتیِ مامان  یه روز قبل عزیمت پرنیان جون و بابا و مامانیش به مکه، رفتیم خونه اشون برای خداحافظی. شما هم سوار ماشین پرنیان شدی و فرمون ماشین رو مورد عنایت دندونهات قرار دادی. راستی دومین دندون...
6 خرداد 1392
1